خود آموز خود اندیشی
شین میم شین شین میم شین

بخش پنجم

 

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)

·       نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی.

·      اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت.

 ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

شین میم شین

 

·      «ما با لوح نوینی در دست، پیامبرانه[1]  وارد صحنه جهان نمی شویم.

·      ما فقط می گوئیم که حقیقت اینجا ست و باید در برابرش به سجده در آمد!

·      «ما فقط به طبقه کارگر نشان می دهیم که چرا باید به مبارزه برخیزد.

·      و شعور چیزی است که طبقه کارگر  باید از آن خود کند، حتی اگر خود نخواهد!»[2]

مارکس

 

حکم

·       مهیا کن روزی مار و مور

·       اگر چند، بی دست و پای اند و زور

   

·      مفاهیمی که سعدی در این حکم به کار می برد، عبارتند از «روزی»، «تهیه» و «بی دست و پائی»

 

1

مفهوم «روزی»

 

·      مفهوم «رزق و روزی» یکی از مفاهیم اصلی فلسفه اجتماعی سعدی و بعد حافظ است.

·      بنظر سعدی موجودات زنده مشتی انگل و مفتخورند و خدا پادشاهی انگلپرور و مفتخورپرور است.

·      نعمات مادی در فلسفه اجتماعی سعدی، تولید نمی شوند، بلکه از آسمان نازل می شوند.

·      خدا در روز کذائی الست به قلم قضا، روزی هر موجودی را بر پیشانی اش نوشته و آنها حتی اگر زیر سنگی غول آسا و یا در قله قاف باشند، روزی خود را دریافت می کنند.

·      اشکال منطقی و تجربی این تئوری غیرعلمی، پاسخ به این مسئله  است که چرا موجوداتی از گرسنگی می میرند.

·      علمای عوامفریب برای خروج از این بن بست تجربی ـ منطقی پاسخی سرهم بندی کرده اند.

·      آنها طول عمر و محل زندگی هر کس را با میزان روزی او در پیوند قرار می دهند:

·      مرگ هر موجود وقتی فرامی رسد که روزی اش را خورده و تمام کرده باشد.

 

·      بدین طریق، مرگ موجودات در ایام قحطی نه از گرسنگی، بلکه از پایان رزق معین و معلوم است.

·      اما اکنون این سؤال پیش می آید که چرا فقیه کذائی را ـ در شعر «قحط سالی در دمشق» ـ غم بینوایان از پا در می آورد؟

·      مگر مرگ آنها به سبب تمامخواری روزی خویش نبوده است؟

 

·      سعدی باید دست به گریبان با هزاران تناقض زیسته باشد.

·      کاری که سعدی در این حکم انجام می دهد، تعمیم شیوه زیست اشراف بنده دار، فئودال و دربار است.

·      در قاموس سعدی، مار و مور به همانسان روزگار می گذرانند، که اشراف بنده دار، فئودال و دربار.

·      همانطور که اشراف بنده دار، فئودال و دربار در تولید مایحتاج خود شرکت نمی کنند، کار تولیدی را ننگ می شمارند و مایحتاج خود را از سوی توده مولد و زحمتکش، حاضر و آماده در اختیار می گیرند، همان طور که آنها ماست و پنیر و طعام و عسل و گلقند و لباس و قصر و باغ و اسب و ساز و برگ جنگ و تفریح و تفرج خود را حاضر و آماده از سوی زحمتکشان شهر و ده دریافت می کنند و از چند و چون تولید آنها کوچکترین خبری ندارند، به همانسان نیز مار و مور رزق و روزی خود را از خدا دریافت می کنند.

·      این ادعای سعدی ادعائی سراپا تخیلی و تعمدی است.

·      جانوران زندگی انگلی نمی شناسند.

·      حتی لاشخورها، که فونکسیون پاکسازی و نظافت طبیعت را به عهده دارند، برای کشف لاشه و تغذیه از آن زحمت می کشند.

·      مار طعمه خود را با توسعه استراتژی تولیدی شگفت انگیزی شکار می کند.

·      کسی غذای حاضر و آماده برای مار و مور نمی فرستد.

·      چه بسا شیرانی که به علت بیماری و ناتوانی از شکار، از گرسنگی می میرند.

·      به نظر سعدی خدا مسئولیت روزی هر موجودی را از مار و مور تا حیوان و انسان به عهده دارد.

·      حدود هشتاد سال بعد، خواجه حافظ نیز همین نظر را دارد:

 

بیت[3]

·       ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم

·       با پادشه بگو، که روزی مقدر است.

 

·      این نظریه باطل، سعدی را گرفتار معضلات کمرشکن ایدئولوژیکی، منطقی و طبقاتی خواهد ساخت.

·      ایدئولوگ نظام اجتماعی فئودالی باشی و ادعا کنی که روزی مقدر است، خود معضلی دست و پا گیر است.

·      اگر روزی هرکس مقدر است، چرا باید «خداوندان نعمت» روزی خود و خانواده خود را از استثمار توده مولد و زحمتکش جامعه فراهم آورند؟

·      اگر روزی هرکس مقدر است، چرا باید بنده ها و رعایا تن به استثمار و کار کمرشکن بدهند؟

·      چگونه می توان خدا را روزی رسان مطلق و بی چون و چرای مار و مور قلمداد کرد و همزمان فرمان تازیانه و شلاق در ملأ عام بر اندام بنده و رعیت فراری صادر نمود؟

 

رهنمود[4]

·       اولین بار:  تربیت،  پند است

·       دومین :  توبه خانه و بند است

·       سومین : توبه و پشیمانی

·       چارمین : عهد و شرط و سوگند است

·       پنجمین : گردنش بزن که خبیث

·       به قضای بد آرزومند است.

 

·      اگر کسی همین تئوری را به محک تجربه و پراتیک زنده زندگی بزند و در گوشه محرابی، در انتظار روزی خویش بنشیند، سعدی و حافظ چه خواهند کرد؟

·      اتفاقا سعدی در بوستان به چنین آزمایشی اشاره می کند.

·      مردی روباه بی دست و پائی را می بیند که از باقی مانده شکار شیر تغذیه می کند و زنده می ماند.

·      او همانند سعدی این امر را به معنی روزی رسانی خدا تعبیر می کند و ایده خود را مورد آزمون و آزمایش مستقیم قرار می دهد :

 

حکم[5]

·       یقین، دیده مرد، بیننده کرد

·       شد و تکیه بر آفریننده کرد :

·       کزین پس، به کنجی نشینم چو مور

·       که روزی نخوردند پیلان، به زور.

 

·       زنخدان فرو برد، چندی به جیب

·       که بخشنده، روزی فرستد زغیب.

 

·      پراتیک، مطمئن ترین محک تعیین حقیقت احکام است.

·      بدین طریق بی پایه بودن ایده موسوم به «روزی رسانی خدا» در عمل اثبات می شود :

 

حکم[6]

·       نه بیگانه تیمار خوردش، نه دوست

·       چو چنگش، رگ و استخوان ماند و پوست.

   

·      اگر کس دیگری به جای سعدی بود، به تصحیح نظریه و نظر خویش اقدام می کرد، ولی سعدی هرکس نیست.

·      وابستگی طبقاتی شعور انسان ها را مختل می کند و از خردمندترین و هوشمندترین آنها ابلهی کور و کودن می سازد.

·      از این رو ست که سعدی به جای تصحیح نظریه و نظر خویش، ویراژ می دهد و گرد و خاک راه می اندازد.

·      او مرد آزمون و آزمایش وعمل را مورد حمله لفظی بی رحمانه قرار می دهد و از زبان دیوار محراب به تحقیر و توهین او می پردازد :

 

حکم[7] 

·       چو صبرش نماند، از ضعیفی و هوش

·       ز دیوار محرابش آمد بگوش :

·       برو، شیر درنده باش، ای دغل

·       مینداز، خود را چو روباه شل

 

·       چو شیر، آن که را گردنی فربه است

·       گر افتد چو روبه، سگ از وی به است.

  

·      مفهوم و اصطلاحی که دیوار محراب به کار می برد، مفهوم و اصطلاح آشنائی است که اربابان فئودال و بعدها سرمایه دار در حق مولدین زحمتکش بکار می برند:

·      «گردن فربه»  داشتن و تن به استثمار اربابان ندادن.

 

·      دیوار محراب را باید به جرم وارونه سازی حقایق سرزنش و ملامت کرد، زیرا گردن کلفت های واقعی نه مولدین لاغر و رنجور، بلکه اشراف مفتخور، بیکاره و عیاش بنده دار، فئودال و دربارند.

·      سعدی می تواند دشنام و توهین و ناسزا تحویل مرد آزمایشگر دهد، ولی نمی تواند بطلان نظر خود را کتمان کند.

·      کسانی که چنین نظریات باطلی را رواج می دهند، یا باید از سرچشمه واقعی «رزق و روزی»  بی خبر باشند و یا خود را به بی خبری زده باشند.

·      نانی که سعدی و حافظ هر روزه می خورند، مائده آسمانی نیست، بلکه در روند عرقریز تولید مادی تهیه می شود.

·      ساده ترین موجود تک سلولی زنده، یعنی آمیب، کلیه امکانات ادراک حسی خود را برای برقراری رابطه با محیط زیست خود بسیج می کند، تا «نانی به کف آرد و به غفلت نخورد»، چه برسد به انسان.

 

پایان بخش پنجم



[1] doktrinär

[2] MARX/ENGELS 1, 345

[3]  دیوان حافظ، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم ص 44.

[4]  رهنمد سعدی به پادشاهی. (گلستان، مقدمه)

[5]  دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص  65 ـ 66.

[6]  ایضا همانجا

[7]  ایضا همانجا، ص  65 ـ 66.


December 14th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي